- اردلان سرفراز | Ardalan Sarfaraz - UNREGISTERED VERSION

Go to content

Main menu:

اردلان سرفراز

 

دیباچه: اگر چه دیر، دیر‌تر از آن زمان که می‌بایست اما اتفاق افتاد، که ما دیر رسیدگان همیشه‌ی تاریخ را از این بابت گلایه‌ای نیست. می‌دانستم که اتفاق می‌افتد، که رجعت به ریشه، بازگشت به خویشتن خویش، ناگریز است، و‌‌ همان کور سوی فانوسک امید بود که ما را به ادامه‌ی راه دشوار و ناخوارمان، در شب خوف و خطر، دلگرم می‌کرد. اما امروز و اینجا مرا سربازگویی خاطرات و خطرات، و نوشتن تاریخ ترانه سرایی معاصر از ۴۰ سال پیش تا به امروز نیست که اگر عمری بود، زمانی دیگر و شاید هم درمکانی دیگر که این مهم به همراهی همسفران قدیمی که رنج ظلمت و غذاب جاده را با من صبورانه تحمل و قسمت کرده‌اند نیازمند است. به هر تقدیر، به ریشه برگردیم، که ترانه‌ی موج نوی معاصر یکشبه راه ۳۵ تا ۳۰ ساله را نپیموده و یکباره گیاه وار از زمین نرویید، هم چنان که ریشه‌های ادبیات مدرن «شعر موج نو» به بزرگ سنت شکنی به نام نیما می‌رسد، و ریشه‌های آن یگانه درخت تناور تاریخی هم ما را به جنگل جاوید و همیشه خرم شعر ناب (که کهنه و نو بی‌معنی‌ترین صفات برای آن هستند) و به سایه گسترانی ریشه در جان تاریخ تنیده چون: مُلای روم، مولانا بیدل، حافظ، سعدی، ناصر خسرو... و فردوسی می‌رساند.

درخت تناور پربار ترانه‌ی امروز نیز اگر چه به جز مسائل فنی، میانه‌ی ترانه و شعر، از نظر جوهر شعری، نمی‌توان تفاوتی قائل شد با حضور مغرورش در جنگل سر سبز فرهنگ کهن شعری سرزمین من، تکرار شکوه‌مند ریشه‌های همیشه خویش است از نکیسا، باربد و رودکی تا طاهر عریان عشق، فایز معراج عاشقانه‌های ناب و صابر صبورانه سوخته‌اند و ساخته‌اند، و سرانجام بدعث گذارانی که حضور هر یک گشایش روزن دیگری از نور بر دیوار ظلمانی تعصبات یکسونگری‌ها و کهنه گرایی‌ها بود که سنگی دیگر بر بنای قلعه‌ی سربلند ترانه که امروز از باد و بارانش گزند نیست کوتاه سخن اینکه آنان که آمدند و گفتند و رفتند، در ترانه ماندند، که اگر نمی‌بودند نمی‌سوختند و نمی‌ساختند، ترانه امروز اینجا نبود مسائل و عقده‌های شخصی را کنار بگذاریم و منصفانه قضاوت کنیم. به هر تقدیر ترانه‌ای که امروز هزاران هزار دایه‌ی دلسوز‌تر از مادر یافته و دستمایه‌ی سودای ناجوانمردانه‌ی راهزنان فرهنگی شده است، ثمره‌ی یک عمر خون جگر خودن و رنج کسانی است که سوزن وار، آفریننده تشریفاتی هستند که قامت‌های ناساز و بی‌اندام بسیاری را سخاوتمندانه و فاخرانه به امن و امان پوشانده و خود را از عریانی جامه‌ی استغنا به تن دارند و حتی در این روز‌ها با تمام کمبود‌ها و تنگناهای غربت هم با دست‌های تهی اما نیالوده، هستی و دار و ندار خود را فقط در ازای اعتقاد مردم با عشق و ایثار در طبق اخلاص نهاده‌اند و به مخاطبان همیشگی خویش هدیه می‌کنند.

مخاطبانی که نسل اندر نسل با این ترانه ها زندگی کرده، بالیده بزرگ و بزرگ‌تر شده‌اند ولی هرگز ندانسته‌اند و نمی‌دانند که به راستی در پس پرده‌ی آن همه ترانه‌های ماندنی و خاطره ساز چه گذشته و می‌گذرد، چه کسانی پایمردانه بر میثاق خویش ایستاده و هنوز به قیمت رنج خود با مردم و برای مردم می‌سرایند و چه کسانی عشق میان این پاکباختگان (هنرمندان راستین) و مردم را وجه المصالحه قرار داده و ترانه‌هایی را که جزیی از ثروت ملی و گنجینه‌های ملی ما است، ارثیه اجدادی خود دانسته و بی‌توجه به خالقان حقیقی و صاحبان اصلی‌اش، آن را در بازار به معرفی فروش نهاده‌اند. اما نسلی که مغرورانه می‌بالد می‌روید و در معراج اندیشه و اوج سبز رویش دانش می‌رسد، درختی است که با ثمر اندیشه سر به فتح آسمان کشیده به ریشه برگشته و در جست‌و‌جوی آن به میراث فرهنگی خویش رسیده است و به همین گونه به ترانه‌هایی که از آن او است و از ریشه‌های سازنده‌اش، پس به پاس این رجعت بیدارانه، حق مسلم این نسل و تمام نسل‌ها است که داستان ترانه، و ترانه‌ها را بخوانند و بدانند، بدانند که برما چه گذشته و چه می‌گذرد که به راستی هم صاحب و مالکی جز ایرانی و ایران برای گوهرهای گنجینه‌ی فرهنگی و ادبی ما وجود ندارد سودا پیشگان در این رهگذر نمی‌توانند نقشی داشته باشند که ما برای با مردم بودن در مردم زنده بودن و در تاریخ سرزمینمان جاری شدن محتاج چنین واسطه‌هایی نیستیم...  

 

باقی بقای عشق / اردلان سرفراز

 

 
 
Back to content | Back to main menu